وان دایرکشن

وان دایرکشن

مخصوص 2تا ازدوستام که حسابی دایرکشنی هستن
وان دایرکشن

وان دایرکشن

مخصوص 2تا ازدوستام که حسابی دایرکشنی هستن

قسمت5 فن فیکشن وان دایرکشن ور شکسته میشود؟؟!

((این داستان کلا از زبون هریه))
زین:هی!!!
خودم:چرا هیی؟
زین:آدم برای هی گفتن هم باید دلیل بیاره عجب دوره و زمونه ای شده ها!!
لوییس:بچه ها من دیگه می خوام برم.
نایل :صبر کن منم بیام!
لوییس:برو بینیم بابا !من پول ندارم ها توراه هرچی دیدی معدت درد بگیره گشنت بشه ها!
نایل:نه نگران نباش با خودم خوراکی آوردم.
و بعد دست کرد تو جیبش و یه عالمه شکلات و پاستیل از تو جیبش آورد بیرون.
زین:اااااااااااه اینا چقدر شبیه شکلاتا و پاستیلای خونه ی ما هستن!
نایل:خب از خونه ی شما آوردمشون دیگه با سواد!
لوییس دستشو چپ و راست کردو گفت:نوچ نوچ نوچ نوچ نوچ نایل گشنه!
نایل:بی ادب!
زین:اشکال نداره نایل همش ماله خودت بود.
نایل هم شکلاتو پاستیل هارو گذاشت تو جیبش و رفت زین رو بغل کردو گفت:فقط تو من رو درک می کنی!
زین با تعجب یه نگاهی به نایل انداخت و گفت:دررررررررررررررکککککککک!!!!!!!!!!
خودم:مگه شما دوتا نمی خواستید برید ؟برین دیگه!
نایل:آه چرا لویییییییییییییییییس!بیا بریم!
زین:نه صبر کنید.
خودم:چرا زین؟
زین:من نمی تونم برم خونه ی خودمون خودتون میدونید که؟
خودم:خب چیکار کنیم؟
زین:بریم گربه سوار خر کنیم!اینم سواله؟عایا؟
خودم:خب ینی ...
زین:ینی یکییتون من رو دعوت کنید که واسه امشب بیام خونتون!
خودم:بیا خونه ما تازه خانواده هم نیستن رفتن مسافرت!
زین:باشه.
لوییس:نایل بیا بریم دیگه.
نایل:باشه آخرا شه بذار این چندتا پاستیل رو هم بشمرم!
لوییس هم دست نایل رو کشیدو با خودش برد .
لوییس:خدافظ بچه ها!
من و زین:خدافظ لوییس،خدافظ نایل.
خودم:خب زین بیا ماهم بریم

و بعد با هم رفتیم به خونه ی ما . سوار آسانسور شدیم و طبقه ی دوم آپارتمان جلوی واحدمون وایستادم و دستم رو کردم توجیبم تا کلید رو بیرون بیارم اااااه از دست این شلوار های تنگ!به زور در میاد این کلید!به هر زحمتی که شده کلید رو بیرون آوردم و در رو باز کردم :بفرما داخل!
و بعد با هم وارد خونه شدیم  زین رو به طرف اتاق هدایت کردم.
خودم :خب اینم از اتاق  من و جما
دستم رو گذاشتم رو دستگیره ی در تا در رو باز کنم ولی باز نشد یه بار دیگه زور زدم و در همون حال گفتم:اتتاقق منن و ججمماا!!د باز شو دیگه ل/عن/تی
زین هم یه نگاهی به من انداخت و گفت:من خوابم میاد زود باش!
خودم:در بازنمیشه فک کنم جما از ترس اینکه اتاق رو بهم بریزم در رو قفل کرده رفته!
سرم رو به سمت اتاق مامان و بابام انداختم و گفتم:باید امشب پلو هم بخوابیم!
زین:پلو هم؟!
خودم:Yess
رفتیم و رو تخت خوابیدیم
خودم:شب بخیر زین
زین:سب بخیر هری
من یه چرخ زدم و پتو رو کشیدم رو خودم
زین:هی جان !احتمالا منم آدمم ها!
خودم:آها بیا بیا بکش روت
یه دستم رو گذاشتم رو سرم و دست دیگم رو انداختم رو بالشت
زین:آی موهام موها!! له شد له له !!واااااااااااااااایییی!!
خودم:خب خب چه خبرته دستمو برداشتم!
زین یه دستی به سرش کشیدو گفت:بدبخت اونی که بخواد زنت بشه!
خودم:خیلی هم خوشبخته شوهر به این خوبی!
زین:بگیر بخواب بسه بچه پررو!
فردا صبح...
خودم:زین پاشو صبح شده!
زین یه خرناس کشیدو غلتی خورد و از تخت افتاد پایین تققققققققققق و بعد کلشو  از پشت تخت آورد بالا و گفت :صبح؟...و دوباره رو ی زمین ولو شد:وا ی نه!!
من دست و صورتم رو شستم و رفتم داخل آشپز خونه تا ببینم چی داریم واسه صبحونه یه بستهTac-Os از داخل کابینت آوردم بیرون و بهد زین هم با حالتی خواب آلود از جاش بلند شدواومد رو ی صندلی نشست و هی عقب و جلو می رفت،چشماش عین چشم خون آشام ها قرمز شده بود و تمام رگ هاش معلوم بود موهاشم که دست کمی از موهای من نداشت ،لباسشم چپکی شده بودمنم یه پاکت شیر از داخل یخچال آوردم بیرون و به زین گفتم:زین چیزی شده؟انگار از جنگ برگشتی!دیشب خوب خوابیدی؟
زین چیزی نگفت  هنوز مات و مبهوت بود .
خودم:زین؟و بعد بلند داد زدم:ززززززززززیـــــــــــــــــــــــــــــــــــن؟؟؟؟
زین هم از جاش پریدو گفت :هاهاها!چیشده؟حمله کردن؟
خودم:نـــــه میگم خوب خوابیدی؟
زین:خوب خوابیدم ؟به نظر تو من خوب خوابیدم؟نه!انگار کناره جفتک اندازه 3000 خوابیده بودم!تمام بدنم کبود شده!عین دیوونه ها می خوابی!
خودم:واقعا!!!پـــــَ چرا بیدارم نکردی؟
زین:هر بار که صدات میکردم با پات میزدی تو شکمم! ظاهراً خواب دیدی جام جهانی رو بردی!
خودم :ااااا از کجا فهمیدی!
زین:آخه داشتی  یه بند با دستات کله ی من رو می گرفتی و می گفتی((الان یه شوتی بزنم که  توره دروازه از وسط پاره بشه))و بعد با پات می زدی از زیر چونم!مثله اینکه به تساوی رسیده بودین داشتی پنالتی میزدی!
منم که فَک م به زمین رسیده بود خودم رو جمع و جور کردم و گفتم :هیولایی هستم تو خوابو نمی دونستم ها!البته امشب استثنابود مگرنه من هیش وقت اینجور نمی خوابم!...تا قسمت بعد بای...
قسمت5 فن فیکشن وان دایرکشن ور شکسته میشود؟؟!! 1

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.